جدول جو
جدول جو

معنی شانه نهادن - جستجوی لغت در جدول جو

شانه نهادن(خَ پُ تَ / تِ کَ دَ)
رجوع به شانه در آب نهادن شود:
صبا چون بزلفش نهد شانه ای
در آید بزنجیر دیوانه ای.
طغرا مشهدی (از ارمغان آصفی).
ز زلف موج تا بیرون برد تاب
دم ماهی نهاده شانه در آب.
سلیم تهرانی (از ارمغان آصفی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ)
عذر بیجا آوردن:
خواب خویش اندر غم او چشم روشن بین من
دوش گم کردو بهانه بر دل مسکین نهاد.
میرمعزی (از آنندراج).
گوش بر نغمۀ ترانه نهند
دیدن باغ را بهانه نهند.
نظامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ مَ دَ)
بیضه دادن مرغ. (غیاث اللغات). تخم گذاردن:
همچو مرغی که هرزه گرد افتد
نیست جایی که خایه ای ننهاد.
سلیم (از آنندراج).
، کار بد و شنیعی باشد که باعث آزار و بیم و هلاکت گردد. (برهان قاطع) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) ، ترسیدن. (غیاث اللغات) ، خجالت کشیدن و ذلیل و پشیمان شدن. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(تَ رَنْ نُ کَدَ)
حرکت کردن. روی کردن و روی آوردن. عزیمت نمودن. عازم شدن. سفر کردن. براه افتادن:
سپهبد گوپیلتن با سپاه
سوی چین و ماچین نهادند راه.
فردوسی.
- چشم و گوش به راه نهادن، انتظارکشیدن. آمدن مسافری را منتظر شدن:
نهاده مردم غزنین دو چشم و گوش به راه
ز بهر دیدن آن چهرۀ چو گل ببهار.
بوحنیفه اسکافی (از تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آشیانه نهادن
تصویر آشیانه نهادن
لانه ساختن آشیان کردن آشیانه نهادن آشیانه ساختن آشیانه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار